گل پسر عزيز ما، سانیارگل پسر عزيز ما، سانیار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما، سانیار

حس تكانهاي تو

سلام عزيز دل مامان، ديشب بالاخره براي اولين بار تكون خوردنتو حس كردم و خيلي خوشحالم، ديگه كم كم داشتم نگران مي شدم ...  ميدوني من و باباي شما حدود دو ماه پيش واكسن آنفولانزا زده بوديم تا توو مدت بارداريم سرما نخورم و شما اذيت نشي، تازه دكتر گفته بود شما هم بعد از دنيا اومدنت تا شش ماه سرما نمي خوري، خلاصه اينكه خيلي مراقب بوديم ولي آلودگي هواي تهران كه باز اين روزا به وضعيت هشدار رسيده و باعث شده همه مريض شن غلبه كرد و سه روزه من و باباييت بد جور زكام شديم، و من همش نگران تو جوجو نازم بودم كه با اين حال من و عطسه و سرفه ها حالت خوب باشه، مخصوصاً كه به آخر هفته هفدهم هم رسيده بوديم و هر لحظه منتظر حس كردنت بودم ...تا ديشب ...
26 آذر 1390

بدون عنوان

سلام عزيز دلم، خوبي؟ مامان كه هنوز داغونه ! خدا بخواد هفته شانزدهميم، آخه پس من كي خوب ميشم ؟! البته اينم بگم كه خيلي بهترم ولي خوب خوب نشدم، اين روزا كمردرد هم اذيتم مي كنه ... باباييت هر روز كلي باهات حرف مي زنه و سفارش منو بهت مي كنه كه كمتر اذيتم كني! ولي كو گوش شنوا ؟!! بگذريم، همين كه هستي عاليه و بيخيال حال جسمي بد من!   خيلي دوستت دارم و براي آخر ماه كه باز ببينمت لحظه شماري مي كنم. ...
12 آذر 1390

نتیجه آزمایش سلامت تو

سلام عزیز دوردونه ما، خوبی؟ امروز خیلی نی نی خوبی بودی و حال مامان خوبه، امیدوارم دلیلش ورود به هفته پانزدهم بارداری باشه و دیگه حالم بهتر شه... کوچولو جونم، چهارشنبه از آزمایشگاه بیمارستان پارس زنگ زدن گفتن جواب آزمایشای نی نی از آلمان اومده، ازشون خواستم با پیک برام بفرستن چون سر کار بودم. جواب آزمایشای منم دیروزش باباییت گرفته بود و غروب با بابایی بردیمشون نشون دکترم بدیم، یه کم استرس داشتم، مثل روزی که می خواستیم بریم سونو ان تی ولی خداروشکر دکتر گفت همه چی نرماله و خیالم راحت شد. احتمالاً روزی که این نوشته ها رو می خونی اونقدر بزرگ شدی که بدونی سلامتی از بزرگترین نعمتهاییه که خدا به آدما می ده و میتونی تصور کنی وقتی من و ...
4 آذر 1390
1